معنی خداشناس و عارف

حل جدول

عارف خداشناس

ربانی


عارف و خداشناس

صاحبدل

ربانی


خداشناس و عارف

پارسا، باایمان، متدین، موحد، ربانی، دانا، صاحبدل


خداشناس

عارف

ربانی


عارف

خداشناس،دانا


دانا و خداشناس

عارف ، ربانی

لغت نامه دهخدا

خداشناس

خداشناس. [خ ُ ش ِ] (نف مرکب) پارسا. خدادان. (آنندراج). موحد. (ناظم الاطباء). ربانی. باایمان: مردی خداشناس و عابد بود. (مجمل التواریخ و القصص).
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند.
حافظ.

مترادف و متضاد زبان فارسی

خداشناس

پارسا، باایمان، متدین، موحد، عارف،
(متضاد) خدانشناس

فرهنگ عمید

خداشناس

کسی که خدا را می‌شناسد و به آن ایمان دارد، موحد، یکتاپرست، پارسا،

فرهنگ فارسی آزاد

عارف

عارِف، پی برنده- شناسنده- اقرار کننده- دانا- شکیبا-صبور- معروف- مجازاً خداشناس،

فرهنگ فارسی هوشیار

خداشناس

پارسا، موحد، با ایمان، ربانی

فارسی به عربی

خداشناس

عالم دینی

نام های ایرانی

عارف

پسرانه، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرنچهاردهم، عارف قزوینی

معادل ابجد

خداشناس و عارف

1373

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری